EMOZIONANTE | ||
به نام خدا سلام؛ اندر احوالات تربیت فرزند به نکات جالب توجهی رسیدیم؛ آقا بیایم یه کاری کنیم.. نمی خواد فرزندامونو تربیت کنیم.. بیاین بی تربیتشون نکنیم! والا! ایناهاش: «کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَه فَابَواهُ یُهَوِّدانِهِ أو یُنَصِّرانِهِ» [1]
............................... [1] شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج1، ص: 190 [2] منظور از بی تربیت، همون زنبور بی عسله.. یعنی به دانسته هامون عمل نمی کنیم!
............................... پ.پ.ن: ئه!! اینجا چقدر آشناست! انگار قبلا اینجا اومدم! چقدر وقت گذشته؟ نمی دونم! فقط می دونم مثل برق و باد گذشت.. چقدر این چند وقته سرم شلوغ بود.. دلم برای اینجا تنگ شده بود.. نه فقط برای نوشتن! این چند وقته اینقدر نوشتم انگشتام مجروحن! برای وبلاگم.. برای عکس پروفایل فاطمه بانو (که حالا شریک هم پیدا کرده) .. اصلا برای همین قالب وبلاگ که یه آرامش خوبی بهم می ده.. یادم میاره جایی هست که حرفایی زدم و حرفایی می تونم بزنم.. از آخرین باری که اینجا نوشتم خیلی چیزا عوض شده.. تو این مدت خیلی اتفاقا افتاد.. فاطمه بانو و آقا علی اکبر بزرگ تر شدن و من هم... روزهای تلخ و شیرین مثل برق و باد اومدن و گذشتن.. روزهای شادی و هیجان.. روزهای بهت و ناباوری.. روزهای تلخی و اشک و ... خاطرات زیادی نوشته نشدن.. حرفای زیادی مسکوت موندن.. روزها گذشتن و گذشتن و ما هم از خیرشون گذشتیم.. نوشتن خاطره ها شیرینی خودشو داره مخصوصا وقتی بعد چند سال خاطره ای رو می خونی که به کل فراموشش کرده بودی.. اونوقت ناخودآگاه گرمای لبخندی صورتتو می پوشونه.. کی به کیه؟ گاهی هم تو خلوت و سکوت خودت تنهایی می زنی زیر خنده! اما ننوشتنشونم کار خوبیه واقعا! خوبه آدم گاهی هم ننویسه.. خوبه اصلا یه بخشی از خاطرات فراموش بشن.. اگر قرار بود همه چی یادمون بمونه و هی یادآوری شه که وجود فراموشی ضرورتی نداشت! یعنی این که این مدتی که ننوشتم عمدا خواستم ننویسم مثلا! الکی مثلا! پیچوندن مثلا! یعنی بعدا هم کم پیدا بودم از همین بابه مثلا! عکس هم که نداریم! بریم خودمونو تربیت کنیم پس! |
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |